آمده بودم تا ببينم روي ماهت
بگيرم آن دو دست مهربانت
ببينم رخ زيبايت چشم هايت
ببوسم گونه هاي سرخ و گرمت
آمده بودم تا ببيني چشمهاي بي قرارم
بگيري تو مرا در آغوشت همدمم
آمده بودم به ديدار تو تا ما شويم
اما بديدم كه تو از قبل مائي شده اي
هم رهت دختي بود با دو چشم افسونگر
دختي بود كه نمي دانم چرا گشت از من سر تر
نمي دانم دو چشم سياهش تو را افسون كرد
يا كه از پوچي ابراز محبت از من بود
اما در آخر ميدانم كه من :
دوستت داشتم !!
(( همدم بي وفاي من ))